مبارزه
چگونه می توان رذیله را از روح بیرون کرد و صفات حسنه را به جایش مستقر نمود؟
در پاسخ به این پرسش بعد از راه «توبه و انابه»و راه «ترک گناه» به راه سوم می رسیم که «راه مبارزه» است.در کلمات بزرگان و سالکان ، همانند مرحوم قاضی ، توصیه به این راه ،فراوان به چشم می خورد.راه مبارزه یک برنامه عملی است که طی آن انسان نقاط ضعف خود را پیدا ،و در عمل آن ها را جبران می کند.
قرآن شریف می فرماید:
«ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه»
یعنی ما در درون انسان،دو قلب قرار ندادیم که انسان با یک دل خدا را بخواند و با دل دیگر دنیا را. بلکه در هر سینه یک دل بیشتر نیست؛ یک دل یک ظرف است و این ظرف نیز بالطبع محدود است.اگر در این ظرف علاقه غیر خدا می رود؛اگر در این ظرف علاقه غیر خدا بیاید محبت خدا بیرون می رود. مثل کاسه آب ، اگر کاسه پر آب شد هوا در آن نیست اگر کاسه پر از هوا شد ، آب در آن نیست اگر آب ،نصف کاسه را پر کرده باشد، نیمه دیگر را هوا پر خواهد کرد.
اگر انسان دل را به طرف خدا سوق داد و در این دل محبت خدا مستقر شد، نورانیت خدا این دل را فرا می گیرد.وقتی دل به نور خدا نورانی شد انسان ،بی اختیار وجهه الهی پیدا می کند وهمه را با همان دید الهی می نگرد. وقتی دل را محبت خدا پر کند،دیگر جایی در این دل باقی نمی ماند تا انسان خود را ببیند وقتی خود را ندید دیگر ،خودخواهی ها کنار می رود و جای خودخواهی، در دل نور الهی می نشیند.اما اگر در این دل نور خدا نیاید ،این دل را دنیا پر می کند حالا یا دنیای مصطلح منظور است که همان ریاست ها ،شهوت ها،درهم ودینارها وزینت هاست،یا نه،این دنیا ،خود آدم است؛ در دل انسان ،خود آدم بنشیند که در بحاالانوار آمده:از حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) از شقاوت عظیم سوال شد.
حضرت فرمود:
شقاوت عظیم برای مردی است که دنیا را برای دنیا ترک کرده که هم دنیایش از دستش رفت و هم در آخرت اهل خسران شد.
دنیا را ترک می کنند به خاطر دنیا،غذا کم می خورد ، لباس ژنده به تن می کند،از زیور آلات دنیا خود را کنار می گیرد، راحتی دنیا را رها می کند تا در همین دنیا او را زاهد واهل معنا بنامند.
دنیا را ترک کرده برای خود دنیا،تا خودی نشان دهند.بعضی از این صوفی ها که در روایت آمده«انجس من الکلب» یعنی اینها از سگ نجس ترند-در همین وادی هستند.اینها در«تارک الدنیا للدنیا» هستند.دنیا را ترک می کنند که خود را علم کنند.
مشاهده شده در کتاب شاهدان اعمال،اثر استاد توکل،ص9